
خبرگزاری یاش: قهرمان داستان، دختر شش سالهای است که در مغارههای تنگ و تاریک بامیان زندگی میکند و در آرزوی مکتب رفتن و باسواد شدن است. «بختی» برای دستیافتن به رویاهایش، تمام دشواریها را بهجان میخرد؛ با مشقت تمام، کتابچهای تهیه نموده و رژ لب مادرش را پنهانی به مکتب میبرد تا به جای قلم از آن استفاده کند.
دختری که در صنف کنار بختی نشسته بود، با شیطنتهای کودکانهاش مانع نوشتن نخستین حروف الفبا توسط رژ لب سرخ در کتابچه بختی میشود و از آن برای آرایش کردن صورت خود و دیگر دختران صنف کار میگیرد.

فیلم «بودا از شرم فروریخت» که توسط حنا مخملباف، کارگردان ایرانی ساخته شد، محصول مشترک ایران و فرانسه بود که نیکبخت نوروزی ایفای نقش اول آن را بر عهده داشت.
این فیلم پس از نمایش عمومی، ۱۸ جایزه بینالمللی را از آن خود کرد. از جمله: جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم سن سباستین در ۲۰۰۷، جایزه خرس بلورین بهترین فیلم کودکان بخش فیلمهای کودکان و نوجوانان جشنواره فیلم برلین در ۲۰۰۸، و جایزه ویژه صلح در جشنواره فیلم برلین به مبلغ هزار یورو از سوی بنیاد هاینریش بل آلمان در ۲۰۰۸٫
هرچند بسیاریها دشواری دوران مکتب بختی را تنها در ایفای نقش فیلم بودا از شرم فروریخت میدانند، ولی در زندگی واقعی «نیکبخت نوروزی» نیز، دوران مکتباش خالی از مشکلات و دغدغه نبوده است.
نیکبخت که پس از بازی در نقش مرکزی این فیلم بر سر زبانها افتاد، مبدل به چهرهای مشهور در بامیان شد؛ اما این شهرت در کنار افتخارآفرینی و تشویق، دید منفی مردم نسبت به او را نیز حاصل شد.
نیکبخت میگوید با بازی در این فیلم، بعضی از باشندگان بامیان دید خوبی نسبت به وی نداشتند. به جز از نخبگان و تحصیلکردگان بامیان که آن را یک دستاورد میدانستند، دیگران گاهی وی را مسخره میکردند و با متلکهای زننده باعث آزار و اذیتاش میشدند.
به گفته ایفاگر نقش بختی شش ساله، سازندگان فیلم به دنبال بازیگر خردسالی بودند که برای نقش در فیلم آنها مناسب باشد. نیکبخت که آغازین روزهای ورودش به مکتب را میگذراند، از میان سایر دخترانی که در آن مشغول آموزش بودند انتخاب میشود.
هرچند وی در آن روزها برای بازیکردن در سینما بسیار کوچک بود، اما میگوید دیالوگهایی که برایش داده میشد را با دقت مرور و حفظ میکرد.
ولایت بامیان از مناطق دوردست و محروم کشور است که ساکنین آن، با محرومیتهای زیادی مواجهاند و با گذشت عمر یکونیم دهه از حکومت جدید هم گویا بر محرومیتهای تاریخی این ولایت کهن کشور، نقطه پایانی نیست.
نیکبخت نیز مانند هزاران دختر دیگر بامیانی از این امر مستثنی نبوده و دوره آموزشاش در مکتب با فراز و نشیبهای بسیار همراه بوده است. میگوید با تنگدستی روزگار تا حدی کنار آمده بوده، اما سه سال قبل که یکی از خواهرانش را از دست میدهد، غم از دست دادن خواهر برایش بینهایت سنگین تمام میشود.

به گفته او، فشار روحی در آن وضعیت موجب شد تا نمرات صنف دهم و یازدهماش به شدت ضعیف باشند، چون بحران روحی موجب شده بود تا تمرکز کافی به درس و مکتب نداشته باشد.
با گذشت سهسال از این واقعه شوکآور، حالا وضعیت روحی این دختر نوجوان بهتر گردیده و امیدهای رنگباخته دوباره در دل او سبز شدهاند.
پس از بازی در فیلم بودا از شرم فرو ریخت، رویای کارگردان شدن در دل نیکبخت جوانه زد و در رسیدن به این آرزو، حالا مصممتر از قبل شده و خود را برای یک سفر درازمدت آماده میکند.
او میگوید: «میخواهم در آینده خودم یک کارگردان شوم و همچنان در صورت نیاز، در فیلمها و سریالها هم ظاهر شوم. من پس از بازی در فیلم بودا از شرم فرو ریخت، علاقهمند کارگردانی در سینما شدم و تلاش میکنم که از این طریق آگاهی مردم را بالا ببرم».
پس از درخشش نیکبخت در این فیلم، انتظار میرفت که توجه زیادی به وی صورت بگیرد. اما نیکبخت میگوید تا کنون تنها حامی و مشوق وی، خانوادهاش بودهاند؛ خانوادهای که خود با هزاران مشکل دستوپنجه نرم میکند. با این حال، اراده استوار خانواده نیکبخت برای رسیدن دخترشان به قلههای بلند موفقیت، ستودنی است.
نیکبخت میگوید آرزو دارد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور سفر کند و رشته کارگردانی سینما را به شکل بهتر و حرفهایتر فرا بگیرد تا بتواند روزی از طریق سینما، مشکلات جامعه را به تصویر بکشاند.

نوروزعلی، پدر نیکبخت میگوید که او در ولایت بامیان به کارهای زراعت مصروف است و توان فرستادن دخترش به خارج از کشور به منظور ادامه تحصیل را ندارد؛ اما با آنهم دلی مملو از امید و اراده محکم در حمایت از دخترش را دارد.
پدر نیکبخت در رابطه با دوران بازی دخترش در فیلم بودا از شرم فروریخت گفت، زمانیکه پیشنهاد بازیگری به دخترش داده شد، وی با آن موافقت نمود، زیرا میخواست نیکبخت با ظاهرشدن در این فیلم ذهنیتاش تغییر یافته و برای آینده بهتر گامهای استوارتری بردارد.
پدری که خود با هزاران مشکل دست به گریبان است، اما حاضر است بار تمام مشکلات را به تنهایی روی دوش کشیده و برای آینده دخترش از هیچ تلاشی دریغ نکند.
نوروزعلی میافزاید: «تا توان دارم از دخترم در راه تحصیلاش حمایت میکنم تا لیسانس، ماستری و حتی دکترای خود را بخواند».
حالا نیکبخت با هزاران آرزو و امید، در انتظار فرصتی است که بتواند او را چند گام به آروزهایش نزدیکتر کند، تا روزی آنان برآورده گردد؛ او تصمیم دارد تا داستان واقعی زندگیاش نیز، به مانند پایان فیلم بودا از شرم فرو ریخت نباشد.
باقر ابراهیمی